♥♥ ســکـــــوت عــــــــشــــــــــــق ♥♥
اشعار و دل نوشته های عاشقانه
بانگ قدم های تو صدای قدم هایم عبور تنهایی ام را در خیابان ها از یادم می برد و تو را کنارم تجلی می کرد نفس هایم امید با تو بودن را در قلبم زنده نگه می داشت و من همچنان ادامه میدادم نگاهم غبار آلود و بارانی به این می اندیشید که آیا می توان با فاصله ها جنگید ؟سال ها دلتنگی را حس نکرد و به معجزه عشق ایمان داشت .می گریم نه به خاطر دل خویش نه به خاطر ترانه هایی که هیچگاه نخواهی خواند فقط از برای تو به خاطر تمام وجودت که ثانیه ثانیه خوبیت را فریاد میزند و من از این خوبی بی انتها چقدر فاصله دارم و تنها میتوانم به عکست خیره گردم و نجواهای دیوار هایی را بشنوم که تو را از من دور و دور تر می کنند و من در باتلاق نا امیدی دست و پا می زنم چون هنوز هم نمی دانم عاشقم هستی یا نه فقط حس میکنم دل تنگم دلتنگ نفس هایت دل تنگ بانگ قدم هایت که سکوت بینمان را می شکست و من برای دوری دانه دانه نفس هایت میگریم برای تمام لحظاتی که بی حضور تو خواهد گذشت و من همچنان عاشقت خواهم ماند....
تا حالا بهت نگفتم ولی حالا می خوام بگم بي تــو میمیرم .. می خوام بگم تو دنیای منی .. می خوام بگم با تو بودن چه لذتی داره .. می خوام بگم دوست دارم فقط به خاطر خودت !! می خوام بگم شدی مجنون عشقم … می خوام بگم هر وقت اراده کنی برات میمیرم ! می خوام بگم که می خوام دلمو فرش زیر پات کنم .. می خوام بگم اگه یه روز نبینمت چقدر دلم برات تنگ میشه !! می خوام بگم نبودنت برام پایان زندگيـه !! می خوام بگم به بلندی قله اورست و پهناوری اقیانوس اطلس دوست دارم … می خوام بگم یه گوشه چشاتو به همه دنیا نمیدم … می خوام بگم هیچ وقت طاقت هجرتو ندارم … می خوام بگم مثل خرابه های بم خرابتم … می خوام بگم بیشتر از عشق لیلی به مجنون عاشقتم.. می خوام بگم هر جور که باشی دوست دارم !! می خوام بگم غم تو رو به شادی دیگران نمیدم !! می خوام بگم اگه حتی من رو هم دوست نداشته باشی من دوست دارم .. می خوام بگم مثل نفسی برام اگه نباشی منم نیستم … می خوام بگم هر شب با خیالت می خوابم !! می خوام بگم جایگاه همیشگی تو ، قلب منه !! می خوام بگم حاضرم قشنگترین لحظه هام رو با سخت ترین دقایقت عوض کنم .. می خوام بگم لحظه ای که تو رو میبینم بهترین لحظه زندگیمه !! می خوام بگم در حد پرستش دوست دارم ….!
امیدوار بودم برگردی... مدت ها گذشت ولی من به امید اینکه روزی تو برگردی سر کردم در قلبم را به روزی هر احساس تازه ای بستم فقط به خاطر اینکه تو روزی برگردی و باز هم رویش جوانه عشق را در قلبم ببینم ولی افسوس تو تنها امید زنده بودنم را نیز چون شمعی نیمه جان به سوی خاموشی هدایت میکنی تا مرگم را به چشم ببینی ولی قلب من هنوز هم امیدوار است تو برگردی دوباره ذره ذره وجودمان در پیوندی به نام عشق یکی شود و تو باز هم بگویی دوستت دارم ولی رویا ها به حقیقت نمی پیوندند میترسم از فردا هایی که به انتظار تو خواهد گذشت و گاه پشیمان میشوم از انتظار برای با تو بودن اما فقط برای یک روز هم که شده بگذار باور دارم هنوز دوستم داری و نگه داری از این عشق اشتباه نبوده است با اینکه می دانم برگشتنت محال است ولی برای هزارمین بار رو به آسمان زندگیم فریاد سر می دهم دوباره عاشقم باش
+نوشته شده در چهار شنبه 13 مهر 1390برچسب:برگشتنت محال-عاشقم باش-رویای محال-برگشتت محاله-برگرد عشقم-امیدوارم برگردی, ساعت10:15توسط سپیده |
. . دلم تنگ است
+نوشته شده در دو شنبه 12 مهر 1390برچسب:دل تنگ/دل تنگی/دلم برای کسی تنگ است/دل تنگ تو/دلم برای تو/دیدار تو/دلم تنگ است, ساعت8:21توسط سپیده |
روزهـای خـوب بـا هـــــم بـودن گذشت همـان روزهـــــــــــــــــــــــــــــــــای پـاییــــزی کـه بـرایـم خـاطـره انگیـز تـریـــن روزهـا بـود روزهـایـی کـه بـا چنـد خاطـــره ی تلــخ و شیـریـــن بـه سـر رسیـــد و تنهـا یـادگــــــار از آن روزهـا یک قلــب شکستــــــــــــــــــه و تنهــاست روزهـای شیـریـن عـــــاشقـی گذشت و امروز مـن تنهـای تنهــــایــم و دلـم هـوای تــــــــــــــــو را کــرده دلـم تنگـــــــــــ است بـرای آن لحظـه هـای شیـریـن بـا هـم بـودن دلـم بـرای گـرفتـن دست هــای مهــربـانت بـــــوسه هـای عـاشقـانـه و خنـده هـای زیبــایت تنگــــــــــ شده است کـاش آن روزهـای شیـریـن تکــرار مـی شـد کـاش دوبـاره مـی تـوانستـــم آن صدایــی را کـه شب و روز آرامــــش بخـش ایـن دل تنهـا بـود را بشنـــــوم تــو رفتـــــــــــی و تنهـا چنـد خاطــره بـرایـم بـرجـای گذاشتـــی خاطــره هـایـی کـه هیـــــچ گاه نمـی توانـم فرامــــــــــــــــــــــــــــــــــــوش کنــم خاطــره هـایـی کـه یـاد آن دلـم را مـی سوزانــــــد دلــم بـد جـور بـرای تــــــــو تنگ است چـه عـاشقـانـه دستـانــم را مـی گـرفتـــی و در کنــارم قـــــــــــــــــــــــــــدم مـی زدی چـه عـاشقـانـه مـرا در آغـــــوش مـی فشــردی و مـی گفتــی مـرا دوستــــــــــــــــــ مـی داری چـه عـاشقـانـه بـــــوسه هـایت دلــم را مـی ربـــود و مـن غـــــرق در رویــاهـا مـی شـــــــــــــــــــــــــدم دلـم بـرای آن روزهـای پـاییـــزی تنگــــ شده است تـــــــــو رفتـــی و فــرصت نشـــد عـاشقـانـه هـای زرد و نـارنجــی را تقـدیمت کنـــم فــــــــــرصت نشـد سـرت را روی زانـوانــم بگــذاری و دستــانـم شـانـه ای شـود بـرای نـــــوازش مـوهـایت فـــــــــــــرصت نشـد صـورتـم قــرینـه ی صـورت عـاشقـانـه ات را در گنـــدم زار طلایــی رنگ رویـــاهـا لمــس کنــــد فـــــــــــــــرصت نشـد صـدای خـش خـش بـــرگ هـای پـاییـــزی زیــر قـــدم هـای مـا عـاشقـانـه نـــــواختــه شــود آری تــو رفتـــــــــــی و اینک سهــم مـن از روزهـــای پـاییـــزی دلتنگــــــــــــــی هـای گـاه و بیگـاه نـارنجــی و کــولـه بـاری از خاطـــرات عـاشقـــانـه ی بـا تـــو بـودن در جــاده ی احســاسـی ست کـه جــــــاده اش را زرد فـاصــ ـ ــ ـ ــ ـ ــلـه و احســــاس ش را نـارنجـــی دلتنگـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ نقـاشـــــی مـی کنــــــــــــم
هميشه قصه تكرار آن دوران شيرين است و ياد روزهاي خوب رفته حجم قلبم را لبالب از هراسي تلخ مي سازد و موج يادها بر ساحل درياي احساسم چه بي رحمانه مي تازد
عشق من با من بمان وقتی که کلام عشق را آوردی من به تو خندیدم و عشق را ناشناس خواندم ولی تو به من فهماندی که عشق بزرگترین راز زندگیه رازی که اگر آن را بفهمی در گودال عشق خواهی افتاد و دیگر راهی برای بیرون آمدن نداری نمی توانی عشق را فراموش کنی وقتی خود را داخل گودال دیدم که تمام روحم را به تو داده بودم در جسمم چیزی به نام روح وجود نداشت زنده ای بودم ولی هیچ نمی فهمیدم فقط می دانستم چشمانی مرا به دنبال خود می کشد چشمانی که وقتی که به آن خیره می شدم برقی در آن میدیدم که روحی دوباره در بدنم احساس میکردم من عشق را با تو بودن شناختم و در چشمانی که تا به حال ندیدم. من عشق را در لبخند زیبای تو دیدم، که وقتی تو خندیدی زندگی جریان پیدا کرد بمان ای عشق من بمان برای همیشه برای من....!
عشقم را نه از روی جملات نامه هایم
نوبت من شد!
نمی دانم نمی دانم کدام طوفان سهمگین مرا از نگریستن به چشمان تو دور می کند نمی دانم چه کسی و کجا عشق مرا از لانه قلبت بیرون می راند و پرنده غم و رسوایی را در وجود من به پرواز در می آورد تنها امید روزگاران من ای امیدی که آینه ام را با تو نقاشی نمودم چگونه تنها رهایم ساختی در این دالان سرد تنهایی، افسوس نمیخورم چون هر گاه قلبم از عشق تو لریز شد سکوت نکردم و گفتم تا چه اندازه دوستت دارم ولی تو تنها سکوت را در جواب من بی تاب جایز دانستی و مرا بی قرار تر از قبل نمودی ولی من آرزو کردم روزی در چشمان خمار بی قرارت دوباره بودن را زمزمه سازم هر چند محال و دوراز دسترس باشد عشق را زمزمه خواهم کرد هرچند...
به مفهوم غم انگیز جدایی به چه چیز؟ به شکست دل من یابه پیروزی خویش؟ به چه میخندی تو؟ به نگاهم که چه مستانه تورا باور کرد؟ یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکسترکرد؟ به چه میخندی تو؟ به دل ساده ی من می خندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست؟ خنده دار است بخند
فریادها مرده اند سکوت جاریست تنهایی حاکم سرزمین بی کسی است می گویند خدا تنهاست ما که خدا نیستیم پس چرا از همه تنهاتریم؟؟؟؟!!!!
نگاه تو با نگاهت گویی قلبم را در سبدی از بلور نهاده اند و من شادی را با ذره ذره وجودم حس میکنم و دوست دارم نگاهم کنی تا ابد چون نگاه تو عاشقانه ترین نگاهی ست که در عمرم دیده ام تمام لحظات زیستنم را به یاد نگاه خمار و بی قرارت سر خواهم کرد لحظات را با نگاه تو آغاز می کنم و سرانجام همه ی دل نوشته هایم نگاه تو را می گذارم تا بی کرانه ها نگاهم کن بگذار ثبت کنم هر لحظه نگاهت را در عمق ذهنم شاید امیدی بود به دوباره هم نفس شدن با توبودن بوی تو فضای ذهنم را پر کرده و نگاهت پرده چشمان بی فروغم گشته تا ابد به چشمانم بنگر ای زیباترین نگاهی که تا به امروز دیده ام...
+نوشته شده در یک شنبه 3 مهر 1390برچسب:نگاه تو -عاشقانه ترین نگاه- با نگاهت زندم -نگاهم کن-, ساعت18:20توسط سپیده |
دیگری... اگر امروز روز دیگری بود اگر من کس دیگری بودم شاید فراموش میکردم تمام خاطرات خوب را تمام نفس های عاشقانه ام را ولی من همیشه منم و قدرت مبدل شدن به کس دیگری ندارم پس فراموشی محال است و باز هم باید آرزوی با تو بودن را در عمق احساسات نهفته پروراند دیگری بودن ساده تر از خودت بودن است ولی به شرطی که بتوانی پرده ای برای همیشه بر پنجره احساسات نسب کنی و تا ابد کس دیگری باشی و همیشه با هم بودنی تو را غرق شادی نسازد ولی باز هم اگر کس دیگری بودم برای همیشه از بی تو بودن می هراسیدم
تو چی کار کردی با قلبم.... همشه خوب بودن همیشه خوبی کردن انسان درمانده می کند برای اینکه از این همه خوبی دل ببرد و دلبسته کس دیگری شود و من مانده ام تو با تمام خوبی هات چه کاری با قلب بی پناه من کردی که عشق را در هیچ کس جز تو جستجو نمی کند هر کس با نگاهی .محبتی در پی یافتن کلید قلب من است و من بی آنکه بدانم هر لحظه هر دقیقه به تو فکر می کنم و گاه با اینکه میدانم برای تو دیگر هیچ هم نیستم ولی نمیخواهم خود را از عشق تو رها سازم دیگران هر چقدر هم خوب و خواستنی باشند باز تو چیز دیگری هستی و من تا ابد آن نگاه معصوم را می پرستم حتی اگر از نگریستن به آن تا همیشه محروم باشم و هنوز هم نمی دانم تو چی کار کردی با قلبم که هیچ کسی مثل تو نیست؟؟؟ چون نمی آید به ساحل غرقه ی دریای عشق میزند بیهوده از بهر چه چندین دست و پا
دلتنگی... دلم
بی تاب هیچ صدایی در این هیاهو نمی شنوم سکوتی را حس میکنم که سلول های پوستم زا به درد می آورد آرزوهای خود را در لا به لای اوراق ذهنم مرور می کنم چه زیباست کنار تو بودن در میان بازدم نفس هایت نفس کشیدن و نگریستن بی پایان به چشمان خمار بی قرارت اما گویی اینها تنها آرزو های محال من هستند که واقعیت یافتنشان دور و دست نیافتنی ست ومن تنها در این سکوت درد آور آرزوی با تو بودن را با رویایی محال در آمیخته ام شک دارم به عشق و به آن منی که شده ام آری عاشقم اما دور از واقعیت چشمانم را بسته ام تا نبینم فاصله ها را و فراموش کنم تفاوت های آسمان را با زمین ولی باز هم می خواهم به تو عشق بورزم و قلبم را برای همیشه عاشق تو نگاه دارم با اینکه میدانم همه چیز به پایان رسیده است و نفس هایم دیگر هیچ گاه با نفس های تو در هم نمی آمیزد و تنها این سکوت بی سر انجام مرا شکنجه میدهد زیرا تمام هیاهو را در خود کشته و فقط بی تابی را به که از همه ی دنیا بریده ام هدیه میدهد بی تابی
|
About![]()
به یادت می مانم ولی افسوس تو در در رویایی دیگری هستی و من همواره در این فکرم که چرا همه چیز رنگ فراموشی گرفت چرااا Archivesهفته دوم بهمن 1390هفته چهارم بهمن 1390 هفته چهارم دی 1390 هفته چهارم بهمن 1390 هفته سوم بهمن 1390 هفته دوم بهمن 1390 هفته اول بهمن 1390 هفته چهارم دی 1390 هفته سوم دی 1390 هفته دوم دی 1390 AuthorsسپیدهLinks
مـحـمـد جـــــان دوسـتـت دارم
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی Categories |